ZHILA

زندگی بافتن یک قالیست 

نه همان نقش و نگاری که 

خودت می خواهی 

نقشه را اوست که تعیین کرده 

تو در این بین فقط می بافی...

زندگی بافتن یک قالیست 

نه همان نقش و نگاری که 

خودت می خواهی 

نقشه را اوست که تعیین کرده 

تو در این بین فقط می بافی...

سلومممم محدککککم

نکند تلخ شود اخر این قصه ی بد...

حس غریبی بهم می گه 

این بغض تمومی نداره .حس غریبی بهم می گه 

دیگ هیچکی رفیق نمیشه 

رفیق

دلتنگتم 

تو نشنیده بگیر 

ڪـــــــل عمرمـــــون 

پــــــر بغضـــــیم 

تو اعلامیــــــــہ مون می زنن

شادروان

مـــــــا ڪـــــہ ڪـــــم نخوردیــــــم از 

آدمــــــــای ناجــــــــور 

همـــــــــہ خوبن از دور

.ـــــــــــــــــــــــــــــــ.

پای گذر زمان در میان نبود .
من در خودم در هم شکسته بودم 
و جسم تابوتی بود سنگین که مرا به ادامه ی زندگی وا می داشت‌ ‌ .

#آراس

سلام خوبین گفته بودین برای رمان رقص تنهایی یاد اوری کنم

کــآش فقـــط بودی . . .
وقتی بغـــض میکردم . . .
بغلــــم میکردی و میگفتی . . .
ببینــــم چِشــآتو . . .
منـــو نیگــــآ کُن . . .
اگه گریــــه کنی قهر میکنــــم میرمــــ.. .

سلام خسته نباشین . من یه رمان ارسال کردم و نیاز به تایید شما دارم برای ادامه . تازه وارد هستم . ممنون میشم هوامو داشته باشین.اسم رمان رقص تنهایی هست . چهل و هفت پارتو تو ورد اماده دارم که اگه شما تایید کنین ازسال میکنم

مهرانه جان بیا انلاینم الان پیامتو خوندم بگو