soofia22

-خب بیچاره خواسته عقده ای نشه.حق داره -عقده ای؟واسه چی؟ -خب تو فقط باهاشون تلفنی حرف میزنی و میری بیرون ولی خب دستشون رو نمیگیری -میدونی چیه احسان؟من دوس دارم فقط دست دختر ارزوهام رو بگیرم و برم بیرون نه این دخترای لوس و خیابونی.من نماز می خونم،خدا رو قبول دارم.درسته گناهای زیادی دارم ولی تاحالا به هیچ نامحرمی دست درازی نکردم. -یعنی من اون روز رو میبینم که تو فقط با یه نفر باشی؟ -احسان اذیت نکن دیگه.خودتم میدونی من مثل بقیه پسرا نیستم -اره تو بابقیه پسرا فرق داری چون اینقد مغروری که از کنف کردن دخترا لذت میبری -احسان؟ -جانم؟ -میشه

خسته نباشید نویسنده ی عزیز.پس چرا اینقد زود تمومش کردی؟احتمالا باید توی دسته ی داستان کوتاه قرارش میدادی موفق و پیروز باشی

باصدای گوشخراش ساعت بیدار شدم!!! ازگرمای زیاد اتاق دیگه داشتم سردرد میگرفتم بخاطر همین گوشه پنجره رو بازکردم تا یه ذره هوا تو اتاقم جریان پیداکنه ولی بعداز چنددقیقه شروع به لرزیدن کردم. این هوای پاییزی هم مکافات داره ها! اسم من امیرحسین.مهندسی معماری خوندم و درحال حاضرهم بایکی ازدوستام یه شرکت مشترک تاسیس کردیم!!! دست و صورتم روشستم وبه طرف اشپزخونه رفتم. طبق معمول مامان مشغول ظرف شستن بود -سلام مامان -سلام پسرم.چه عجب بیدارشدی؟ -مامان جون شد یه بار من بیام و شما اینقدبه من گیر ندین؟ -بهت میگم چون میدونم به صلاح خودته. فهمیدم که از دستم ناراح

به نام او نام کتاب: فرشته نویسنده : soofia22 کاربر انجمن نودهشتیا موضوع : درام و اجتماعی خلاصه : امیر حسین پسری معمولی و به دور از ثروت کلان و تجملات ولی خوشگذران و در عین حال پاک و با عقاید مخصوص خودش هست. اما توی یه روز معمولی با یه اتفاق کوچیک همه ی زندگیش دستخوش تغییراتی میشه .تغییراتی که با وجود اون سختی های شیرین رو تحمل میکنه. دوستان عزیز داستان فرشته داستانیه که با حقیقت آمیخته شده و به دور از داستان های تخیلی است. چون: 1*شخصیت ها زیبایی چشمگیر و اسطوره ای ندارن 2*پورشه و فراری و مازراتی ندارن ماسفانه 3*مغرور و لجباز و یه دنده و اهل ک