-
تعداد ارسال ها
1,156 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
17
-
حس خوبی که تو بودن هست،
حقیقتا هرگز توی نبودن نیست.
سلام. اومدم نبودید، ناگزیر رفتم.
چه خوب که دلتنگتون شدم...
-
سلام اقا رهام
این طرفا؟!
سال نومبارک
- نمایش دیدگاه های قبلی بیشتر 2
-
شما هم قطعا به جایی که به خاطر یک سوء تفاهم یک نفر رو از چیزی که هست پایین می آرند و سخنانش رو نادیده می گیرند، برنمی گشتید. حتی اگر کلاه تون هم می افتاد، نمی رفتید که برش دارید. بله؟.
-
-
3
-
- گزارش
-
درجریان چیزی که می گید نیستم. شما یهو غیب شدید:/
-
-
3
-
- گزارش
-
مطلع هستم. امورات روزانه این اجازه رو نمی دند؛ متاسفانه.
-
-
3
-
- گزارش
-
-
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند؟
سلام برادر، تغییر نام دادید، متاسفانه نشناختیم.
خیلی متشکرم از لطف و محبت شما.
راستی، پایان رمان زیباتون رو تبریک می گم. -
اهل دنیا چون مسافر خفت و خوابی دید و رفت
در مسافرخانه دنیا شبی خوابید و رفت
خفته شب خوابهایی نغز و شیرین دیده بود
بامدادان تا به هوش آمد همه پاچید و رفت
صیحه اش ناگه به گوش آمد که دکان تخته کن
ور بساطی چیده بود از هول جان برچید و رفت
آنکه تنپوش بهارش از خز و سنجاب بود
گو زمستان باش تنها یک کفن پوشیدو رفت
گو برآر ای پیر غافل سر به غوغای رحیل
همرهان بستند بار و کاروان کوچید و رفت
ریسمان صبح و شامت هی سپید و هی سیاه
از کلاف عمر با دوک فلک چرخید و رفت
سنگ باشی یا گهر از تخته ی تابوتها
در سیه چال لحد خواهی به سر غلتید و رفت
خار زار است این جهان لیکن به سود آخرت
می توان از وی گل مقصود خود را چید و رفت
شمع چون خندیدن خورشید خاور دید صبح
از خجالت آب شد و آنگه به خود خندید و رفت
زین جهان تا آن جهان ظلمات پر پیچ و خمی است
باید از اختر شناسان راه خود پرسید و رفت
شهسوار برق تا آمد رکابی در کشد
پرتگاه این جهان دید و عنان پیچید و رفت
حلقه ی طاعت به گوش آویز و در آتش مرو
اهرمن بود آنکه فرمان خدا نشنید و رفت
گر کنیز پادشاهی یا زن بقال کوی
در تغال صبر باید کشک سابید و رفت
شاه باشی یا گدا از دست ساقی فلک
باید این ته جرعه جام اجل نوشیدو رفت
خرما آن جان علوی کز کف حور بهشت
وقت رفتن با لبی خندان گلی بویید و رفت
شهریار از ذوق رفتن در وداع آخری
دوستان با وعده گاه بوستان بوسید و رفت
-شهریار
+ترجمان حال... -
در رنجی که ما می بریم ، درد نه تنها در زخم هایمان ، که در اعماق دل طبیعت نیز حضور دارد.در تغییر هر فصل ، کوهها ، درختان و رودها ظاهری دگرگونه می یابند ، همانگونه که آدم در گذر عمر ، با تجربیات و احساساتش تحول می یابد. در دل هر زمستان ، تپشی از بهار و در پوشش سیاه شب، لبخندی از طلوع نمایان است .
« جبران خلیل جبران »
# یادی از دوستان
- نمایش دیدگاه های قبلی بیشتر 4
-
به خوبیتون
مارو که فراموش نکردید؟
دلمون تنگ شده
-
-
1
-
2
-
- گزارش
-
الحمدلله.
خیر؛ به هیچ وجه.
هم چنین.-
-
2
-
1
-
- گزارش
-
خیلی هم خوب
-
-
2
-
1
-
- گزارش
-
ســـــلام جناب
نمیدونم شما دلتنگیرو چطور معنا میکنین ، ولی ما به افرادی که برای مدتی جای خالیشون در جمعی جلوه کنه میگیم دلتنگی ...
درسته مدت زیادی نبودم و نیستم ... اما جای خالی برخی افراد کاملا به چشم میخوره ...!
هرجاهستی موفق باشین : )
-
سلام بر آقا رهام
خوبید؟خوشید؟سلامتید؟
خبری ازتون نیست؟
ایشالا هر جا هستید سلامت و موفق باشید
امروز تو یه کانالی ترجمان حال رو دیدم یاد شما افتادم
خاستم خبری ازتون بگیرم